کتاب لزوما معتبر نیست
نميدانم خواندهاي يا نه. اما به يكبار خواندنش ميارزد. نه آنكه منظورم، ارزش زيادش باشد بل ميارزد به يكبار خواندن تا بفهميم لزوما كتابها معتبر نيستند.
وقتي بچه بودم (چيزي حدود يكم يا دوم راهنمايي)، كتاب «دستهاي ناپيدا» را خواندم؛ خاطرات يك جاسوس انگليسي يعني مستر همفر.
چند وقت پيش، يكي از دوستانم هفت، هشتتا «دستهاي ناپيدا» توي دستش گرفته بود و به هركس يكي ميداد. من هم از فيضش مستفيض شدم! اما توفيق حاصل نشد بخوانمش كه كيفم را عوض كرده بودم و اين كتاب مانده بود توي كيف قبليم.
ديروز پيداش كردم و خواندمش. هر جملهاي كه ميخواندم احساس ميكردم عاميم فرض كرده و پاورقيوار دارد هرچه به دهانش ميآيد، مياندازد توي گوشم.
به نظرم كتابي است كه نويسندهاي (احتمالا مسلمان يا دستكم دشمن بريتانيا) آن را نوشته و هرچه ميخواسته از زبان همفر نقل كرده. جاسوسي سيستمي است عجيب اما نه احمقانه.
نردبام
توي فيلمها ديدهام. يك نفر را دنبال مي كنند. ميدود و كوچه پسكوچهها را رد ميكند. يك دفعه وارد كوچهاي بنبست ميشود. اضطراب سر تا پايش را ميگيرد. اولين نگاهش به بالاست. شايد از بالاي ديوار بتواند فرار بكند.